فصلی است که با دیدار شروع می شود و تا آشنایی و مهربانی ادامه می یابد . روزهای آن به اندازه خوشبختی طولانیست و شب های آن نیز .
لطافت بهار را در خود دارد و شکوه تابستان را ، غرور پاییز را و سپیدی زمستان را به ارث برده است .
فصل پنجم ، فصل آشنائیست .
سیاهی شب های این فصل نه هراس آور است ، نه بیگانه .
سیاهی آن جذاب و دوست داشتنی است مثل زلف و خال و چشم محبوب .
تمام روزهای آن اردیبهشت فصل هاست ، غایت زیبایی بهاری .
فصل پنجم ، فصل عاشقیست .
فصل عاشقی ، فصل محبوب است .
فصل معشوق است .
فصل محبوبه هاست .
فصل معشوقه هاست .
هوای آن به اندازه صمیمیت گرم است و خنک چون دریا .
فصل پنجم من بزرگ است به ابعاد انسانی ، بلند است به اندازه عمر .
آسمان فصل پنجم من آبی رویائیست و لکه های ابر دلتنگی آن در گذرند ، مگر زمانی که باد گذشت نوزد بر پهنه این آسمان بیکران ، که در آن روز آسمانش بارانیست .
فصل پنجم من پر از خاطره هاست ، راستی داشت یادم می رفت فصل پنجم من ، فصل بی تعطیلی است چرا که هر روز زندگی در آن جاریست .
نه ، نه اشتباه نکنید
فصل پنجم من رویا نیست
رویائیست .
و همچون نور واقعیت ، حضوریست جاویدان .
فصل پنجم من ، قابل دیدن است همچون شرم
قابل شنیدن است همچون نیاز
قابل بوئیدن است همچون طراوت
قابل چشیدن است همچون لذت
بیهوده سعی نکن ، فصل پنجم را نمی شود حفظ کرد ، باید فهمید .
تو
تو همان فصل پنجم رویای من هستی
زمانی همسر ، معتقد بود من فصل پنجم زندگی اش هستم ، اما حالا من معتقدم هر دوی ما با هم تا چند وقت دیگر صاحب فصل پنجمی مشترک خواهیم شد .