ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
خسته ام
به اندازه دو سال خسته ام
کوهی از کتاب و جزوه نخوانده دارم
و
نیکان بهانه گیر
چرا تا سینه را می بینی گریه میکنی ؟
چرا شیر مامان رو نمیخوری ؟
اون همه درد زخم سینه رو تحمل کردم که تو شیر مامانو بخوری حالا بهانه گیر شدی و سینه نمیگیری و شیر نمیخوری ؛ چرا آخه ؟
وقتی گریه میکنی و به هیچ طریقی
آروم نمیشی دلم میخواد منم گریه کنم
با مامان همکاری کن و بچه خوبی باش تا روزهای امتحان هم به خیر و خوشی بگذره و تموم بشه
ای جانم ...
وای شیرین احتیاط کن اما نترس ! این مرحله ای که برای همه بچهها تو یه مقطعی پیش میاد که سینه رو نمیگیرن . برای منم پیش اومد . دیگه انقدر که فکر میکردم بچه کاملا از شیر زده شده . ولی به توصیه مامانم مداومت کردم . حتی اگر نخواد بازهم سعیتو بکن . البته با ملایمت . نه اینکه خدای ناکرده شیرت بپره تو گلوش .... بعد یه مدتی دوباره میاد به سمتش . تو ادامه بده .
وقتی سینه رو نمی گیره و گریه میکنه دنیام تیره و تار میشه خیلی دلم میگیره و حالم بد میشه اما بازم سعی میکنم آرومش کنم و دوباره با آرامش امتحان میکنم
توکل به خدا ؛ امیدوارمدوباره درست بشه و بچه خوبی بشه و بتونم از این کلافگی دربیام
ممنون عزیزم بابت راهنماییت
شیرینم استرس امتحانا یکم بهمت ریخته... عزیزم امیدوارم روزات آروم و راحت تر از اونی که فکر می کنی بگذرن...
اینم از سختی های مادر شدنه دیگه همش که خوشمزگی و نازکردنش و خندیدنش که نیست:)) تموم میشن این روزاُ تو که بهتر میدونی دوست فهیم من:))
خیلی به هم ریختم خسته و کلافه ام
دیروز به قدری کلافه بودم که وقتی همسرم اومد نیکانو دادم بغلش و خودم رفتم توی اتاق و در رو بستم چند دقیقه گریه کردم آروم که شدم اومدم بیرون کاش این روزا زودتر تموم بشه و من دیگه استرس امتحان نداشه باشم
خیلی برام دعا کن دوستم