روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

روزا چرا اینقدر سخت میگذرن ....

روزام دارن توی تنهایی قلب و روحم کشدار و مسخره میگذرن

خدایا میدونم که کنارم هستی

اما لطفا دستمو بگیر ...

خدایا خیلی بهت احتیاج دارم

خدایا به دلم آرامش بده


خدایا درونم خیلی پر تلاطم و ناآرومه

خدایا از این وضعیت خسته شدم خواهش میکنم کمک کن درست بشه



روز های سخت من

خسته ام ...

کلافه ام ...

داغونم ...

همه چیز به هم ریخته ... هیچی سر جای خودش نیست

این روزا تنهام ... و تنهایی خیلی سخت و بده

مادر خوبی هم نیستم ...

دغدغه های مالی کی میخواد تموم بشه

کی قراره ی نفس راحت بکشیم ...

میدونم این روزای سخت تموم میشه اما فکر کنم توان منم تا اون موقع چیزی ازش باقی نمونه ...

دلم میخواد ی روز حداقل ی روز رو بدون نگرانی و دغدغه بگذرونم

امروز رو به بدترین نحو ممکن شروع کنم

امروزو دوست ندارم .... اصن هر روزی که توش نیکان گریه کرده باشه دوست ندارم

الان دلم میخواد بشینم و ی دل سیر گریه کنم ..