روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

روز های سخت من

خسته ام ...

کلافه ام ...

داغونم ...

همه چیز به هم ریخته ... هیچی سر جای خودش نیست

این روزا تنهام ... و تنهایی خیلی سخت و بده

مادر خوبی هم نیستم ...

دغدغه های مالی کی میخواد تموم بشه

کی قراره ی نفس راحت بکشیم ...

میدونم این روزای سخت تموم میشه اما فکر کنم توان منم تا اون موقع چیزی ازش باقی نمونه ...

دلم میخواد ی روز حداقل ی روز رو بدون نگرانی و دغدغه بگذرونم

امروز رو به بدترین نحو ممکن شروع کنم

امروزو دوست ندارم .... اصن هر روزی که توش نیکان گریه کرده باشه دوست ندارم

الان دلم میخواد بشینم و ی دل سیر گریه کنم ..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد