روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

نفس 60 سانتی

برای ثبت در تاریخ

ادامه مطلب ...

سختی های مادرانه

چه سخت بود روزهایی که نیکان تازه پا به عرصه ی وجود گذاشته بود و مادرش شیری در سینه نداشت . 

چه سخت بود شنیدن گریه هایش که همه از گرسنگی بودند و چه سخت تر بود تحمل نگاه و حرفهای دیگران که خودش شده بود کوهی از استرس و بر جانم ریخته بود .   

چه سخت بود که همه طوری نگاهم می کردند که انگار من مقصرم که شیر در سینه ندارم تا کودکم را سیر کنم . 

چه سخت بود که حتی اجازه نمیدادند در آغوش بگیرمش با این بهانه که گریه میکند  .  

شیر آمد و بالاخره توانستم کودکم را در آغوش بگیرم و همه عشقم را که در سینه هایم جریان یافته بود به کامش بریزم  

حالا میگفتند شیرت کم است و سیرش نمی کند ؛ باز هم لحظاتم خاکستری شدند و قلبم گرفت ؛ کودکم با شیر من سیر نمیشد  

چه باید میکردم ؛ هر بار که سینه در دهان کودکم میگذاشتم ، می گفتم " خدایا روزی فرزندم را بده " و جوشش شیر را در رگهایم حس میکردم .  من معجزه عشق خدا به انسان را با همه وجودم حس میکردم . هنوز هم حس میکنم .  

لحظه هایی که با شادی هورت هورت های نیکان را گوش میدادم و تعداد پیمانه های شیر خشکش را با استرس می شمردم ؛ چه سخت بودند خدایا  

اما یاد گرفتم که به کودکم شیر نمی دهم تا سیر و تپل شود بلکه شیر می دهم تا همه عشقم را به او می دهم  

یاد گرفتم که شیر دادن تنها بهانه ای است برای در آغوش کشیدنش  

بهانه ای است برای اینکه در آغوش من آرام بگیرد و احساس امنیت و آرامش کند .  

یاد گرفتم که شیر دادن بهانه ای است برای اینکه کودکم با لالایی قلب من به خواب برود . 

طول کشید تا یادشان گرفتم و درکشان کردم  

اما خوشحالم ؛ خوشحالم که یادشان گرفتم و حالا از مادری کردن و مادر بودن لذت می برم .

روزانه های مادرانه

روزهایم با نیکان پر شده ، هر لحظه با هم بودنمان پر از کشف های تازه است . در آغوش گرفتنش و حس کردن گرمای وجودش پر از لذت است .   

احتمال ماموریت رفتن همسرم هر لحظه بیشتر می شود و من از همین حالا دلتنگش هستم . انگار رشته ی محبتم بیشتر و محکم تر از قبل به قلبش گره خورده و من دل نازک تر شده ام و از همین حالا با وجودی که هنوز عطر خوش تنش را در کنارم حس میکنم اما دلتنگش هستم و دلم میخواهد هر لحظه در آغوش بگیرمش و بوی خوش تنش را در حافظه ام ثبت و ضبط کنم .  

کوه کارهای عملی ؛ کنفرانس های کلاسی و ترجمه ها کماکان سر جایشان هستند و همگی به من خیره شده اند و این یک شیرین آرام و ریلکس است که بهشان لبخند می زند و در دل به خودش وعده می دهد که این هفته دیگر همه شان را انجام می ددهم و ... 

گاهی که به خودم در آینه نگاه میکنم باورم نمی شود که یک مادرم ، عجب واژه ایست این مادر  

مادر ، مادر ، مادر ، مادر ، ........... 

هنوز برای خودم غریبم ، اما شیرین و لذت بخش است این مادری  

وقتی کودکم به رویم لبخند می زند و لثه های بدون دندانش نمایان می شوند  

وقتی تنها در آغوش من آرام می گیرد و به خواب می رود  

وقتی با وجود شلوغی دور و برش با چشمان سیاهش تنها من را دنبال می کند و می خندد  

انگار همه دنیا مال من است  

و در آن لحظه خوشبخت ترین زن دنیا من هستم . 

زنانگی

هورمون های زنانه کجایید؟!

زنانگی تنهایم گذاشته و این روزها پر از مادری هستم

زنانگی ام کی بر میگردی؟

لبخندهایت رنگ و بوی روزهایم را عوض کرده

؛بد جوری عاشقت شده ام کوچولو


سال نو مبارک  

امیدوارم همه دوستای خوبم این سال رو به خوبی و خوشی شروع کرده باشن و سالی پر از سلامت و سعادت و ثروت باشه براشون 

من امسال عید شلوغی داشتم ، اصلا فرصت خونه تکونی نداشتم و همه چیز همون جوری که بودن از سال 91 به سال 92 منتقل شدن .  

تموم لحظات من با نیکان پر شده حتی شب ها .  

صبح وقتی به چهره پر از آرامشش که خوابیده نگاه میکنم یادم میره شب قبل رو بیدار بودم و کلی اذیت شدم .  

خیلی حرفها برای گفتن دارم اما الان اصلا تمرکز ندارم ؛ فقط اومدم که سال جدید رو به همه دوستای عزیزم تبریک بگم  و روزهای قشنگی رو براتون آرزو کنم .  

و بگم که ببخشید که این مدت نتونستم بهتون سر بزنم اما همیشه به یادتون بودم و هستم .