ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
شب از نیمه گذشته ، تب داری
دلبندم من هستم
آرام و آسوده بخواب
من تا هر کجا که بخواهی ، تحت هر شرایطی کنارت هستم
عاشتم و تنهات نمیذار
***امروز واکسن شش ماهگیت رو زدی و صرفا جهت ثبت در تاریخ 9/300 وزنت بود 72 سانت هم قدت
*** ساعت 6صبح ، همینطور که روی پاهام خوابوندمت نشسته هم چرت میزنم و هم وب گردی میکنم . دوستت دارم فسقلی
روزی که پست بابا قدرت دارو ندارد ! مهربانوی عزیز را خواندم ،دلم گرفت برای پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان که دوران بازنشستگی شان را باید با قرص و دارو و بیماری سپری کنند .
پارکینسون بیماری سختی است ، دادا هم پارکینسون دارد و چقدر طول کشید تا با داروهایش انس پیدا کند خدا میداند، کلا زن خجالتی است و لرزش دستش خیلی برایش سخت است و حتی گاهی مایه ی خجالتش
طول کشید تا بدنش به داروها جواب بدهد و حالا که دیگر به آنها عادت کرده و جواب داده و سیر پیشرفت بیماری کند شده ،تحریم ها باعث کمبود دارو شدند و داروی دادا کیمیا و نایاب
خیلی گشتیم ،نبود . دیگر تقریبا ناامید از یافتنش بودیم که مهربانو پست باباقدرت دارو ندارد! را نوشت ،با خواندنش امیدوار شدم . حرف هایش قدرت دنیای مجازی را به یادم آورد آنجا که گفته بود : " وبلاگ نویسی به آدم قدرت می دهد
اینکه توی شهر خودم نشسته باشم و از دوست های شهرهای دیگرم بخواهم کمکم کنند "
بله حرکت خیلی قشنگی بود کلی لذت بردم و همان زمان از مهربانو خواستم اگر دارو را گیر آورد به من هم اطلاع بدهد.
دهرو امروز صبح به دستمان رسید.
مهربانوی عزیزم یک دنیا سپاسگذارم.
** پست نوشتن با گوشی چه سخت است .