روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

رهایی از زندان ذهن

شما در این کتاب ، یاد می گیرید از چشم اندازی دور به مشاهده ذهن تان بنشینید . وقتی دست از اعتقاد به افکارتان برمی دارید افکارتان تسلیم می شوند و ذهن تان به احساس آرامش و امنیت بیشتری دست می یابد.وقتی فریب افکارتان را نمی خورید و آن ها را به دقت شناسایی می کنید و می دانید که عملکردشان چیست و قرار است چه کار کنید موفق می شویدکه نفوذ آنها را در زندگی تان کاهش دهید.

دخترک مو کمندم

توی خیالم کلی برایش حرف زدم از این که دوست دارم موهایش صاف و لخت باشد و من هر روز موهای قشنگش را شانه بزنم و ببافم ...

گفتم که دوست دارم برایش از خاطراتم بگویم

از عاشقانه هایم با بابایش ...

از لحظه های خوش و نا خوشمان تا از تجربیاتم استفاده کند

گفتم دلم می خواهد بغلش کنم ...

گفتم دلم می خواهد دانشگاه رفتنش را ببینم .... روز فارغ التحصیلی اش ....

و هزار بار گفتم دوستت دارم

اما ....

اینها را هم گفتم که نیکان الان خیلی بیشتر به من احتیاج دارد

نیکان واقعی است ... حضور دارد ... گرمایش را حس میکنم

نیازها و خواسته هایش را می بینم و احساس میکنم

او بیشتر به من و مادرانگی ام احتیاج دارد 

با صبوری همه حرف هایم را شنید ...

و به آرامی و بدون این که غمگینی اش را به رویم بیاورد ترکم کرد

دخترکم ، دخترک مو کمندم رفت ...