ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
صدای دوستم را که شنیدم دلم هری ریخت ، صدایش بغض داشت، غم داشت گفت که نی نی در راه دارد خواستم تبریک بگویم که نگذاشت گفت نمی خواهمش ، نمی خواهیمش
چرا؟دست رد به هدیه خدا ؟
جنین 49 روزه اش را نمی خواهد ، تبدیل به یک بغض بزرگ شده ، احساس کردم تلنگری اگر بخورد شاید خانه شان را اشک هایش پر کند . می خواهد سقطش کند و از من میخواهد کمکش کنم
چه کار می توانم برایش بکنم ؟!
ذهنم به چند ماه پیش پر کشید ، یاد خودم افتادم که وحشت کرده بودم اما من می خواستمش با همه سختی هایش اما باز می خواستمش فقط وحشت کرده بودم
اما دوستم علاوه بر ترسیدن خیلی محکم و یکدنده ایستاده که نمی خواهمش ، می گفت زندگیم تازه شروع شده تا الان دانشجویی بوده ، تازه الان کم کم داریم زندگی واقعی را شروع میکنیم ، هزار برنامه داریم و ....
دلم سوخت برای جنینی که اکنون قلب دارد و تمام احساسات مادرش با ضربان قلبش می فهمد چقدر دلش گرفته وقتی حس کرده میهمان ناوقت است و کسی دوستش ندارد حتی مادرش
دلم نمی آید هیچ کمکی بهش کنم وقتی خودم موجودی در بطن دارم که معتقدم منشا رحمت و برکت الهی است چگونه می توانم به نبودن و از بین بردن برکتی دیگر از جانب خدا کمک کنم؟
تازه فاصله من و دوستم 500 کیلومتر است ، از این فاصله چه کار می توانم بکنم ؟
اما دلم می خواست کنارش باشم و دستانش را در دست بگیرم و بهش آرامش بدهم و راضی اش کنم به رضای خدا
بعدا نوشت : نی نی دوستم رفت پیش خدا . و من حسی دارم که قابل توصیف نیست
چقدر ناراحت شدم ...
دلم برای نی نی سوخت :(
وای کلی نوشته بودم پرید :((
تا حدی متقاعد شدم که گفتی وقتش نبوده و این حرفا. نمیدونم چون خودم خیلی درگیر این مقوله ی بچه و اینا هستم از بچه دار شدن کسی مخصوصا اگه ناخواسته باشه خوشحال نمیشم.
منم واقعا از اینکه برنامه ریزی هاش به هم ریخته و از نظر روحی هم به هم ریخته ناراحتم . ه نظرم به دار شدن آمادگی خاص خودشو میخواد اما حتی در بحرانی ترین شرایط هم آدم میتونه خودشو با شرایطش سازگار کنه و اون موقعیتو بپذیره . به نظرم فرار راه مناسبی نیست
شما جنینی رو که ناخواسته بوجود میاد و میگید هدیه خدا یا سهل انگاری زن و شوهر؟ من فکر می کنم سهل انگاریه. اگه درست جلوگیری می کردن بچه ای هم درکار نبود و البته هدیه ای. ببخشید من رو این موضوع گیر دادم. چون برام دغدغه است دلم می خواد با همه در این باره صحبت کنم.
به نظر من وقتی مقدر باشه ی بچه به دنیا بیاد ما هر کاری هم که بکنیم به دنیا میاد ،این ی ه یه است
لیلی جون شما رو نمیدونم اما من به حکمت کار خدا خیلی ایمان دا رم این دوست من سالهاست که طبیعی و اورژانسی داره جلوگیری میکنه اما توی تموم این سالها هیچ اتفاقی نیافتاده ایندفعه که اتفاقا هفته ای ی روز هم فقط پیش همدیگه بودن و اصلا زمان تخمک گذاری هم نبوده بچه دار شدن
من بهش میگم حکمت خدا ،هدیه خدا چون اصلا شرایط برای بچه دار شدن جور نبوده و احتمالش خیلی پایین بوده.نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه .در ضمن خوشحال میشم نظرتو میگی ،اینجوری خوندن وبلاگهامون صرفا قربون صدقه ی هم رفتن نمیشه و وای چه قشنگ و فدات و قربونت .خوبه که بحث کنیم و دغدغه هامونو بگیم
حقا که خدا بزرگه خاله
دلم لرزید از چیزیکه گفتی
از اینکه خودش اگر بخواد همه حساب و کتاب ها رو بهم میریزه
اگه خودش بخواد ما آدما گاهی هیچ کاره ایم
فقط باید به خدا توکل کرد و راضی باشیم به رضای خدا
خاله کارش وحشتناکه. من خودم همیشه فکر می کنم اگر همچین اتفاقی بیفته برای من به خودم میگم حساب خدا و کائنات از من جداست شاید اونا حس می کنن الان وقتشه که من این موهبت رو داشته باشم. پس خدا رو شکر می کنم و هدیه اش را میپذیرم
اما نمیدونم بعضی ها تفکر صرفا مادی دارن. همه ما میخوایم وقتی بچه دار بشیم که از هر جهت بخوایمش اما پس فرستادن یه هدیه اصلا خوب نیست
من خودم توی این موقعیت بودم ، با این تفاوت که من به گفته دکترم اعتماد کردم که بهم گفته بود بچه دار نمیشم ، باورت نمیشه ی ماه بعد از اینکه بهم اطمینان داد که به سختی بچه دار میشم با برگه آزمایش رفتم پیشش اما شوکه شده بودم ، چون فکر میکردیم بچه ای در کار نیست خیلی برنامه ریزی کرده بودیم و اصلا میخواستیم مسیر زندگیمونو عوض کنیم به همین دلیل ما و البته خانوم دکتر هر سه تاییمون شوکه بودیم و البته ما وحشت زده
ولی هدیه خدا رو نمیشه پس فرستاد باید با آغوش باز و با عشق گرفتش و شاکر بود
پس تقصیر خودشه. باید مواظب می بوده اگه انقدر براش مهم بوده. اورژانسی هم شد جلوگیری آخه؟!!
به نظر من طبیعی هم قابل اطمینان نیست چه برسه به اورژانسی
باید بیشتر دقت میکرد که اینجوری نشه ، حالا هم دربه در دنبال دکتری میگرده که حاضر باشه این کارو براش بکنه
من دلم نمیاد تو این زمینه بهش کمک کنم اما وقتی صداشو می شنوم واقعا حالم بد میشه
وااااااااااااای وحشتناکه. خیلی ناراحت شدم. خیلی دلم می خوا درباره این موضوع صحبت کنم. یه جوری میشد که همه دوستای وبلاگی تو این بحث شرکت می کردن. واسه خودم که دغدغه بزرگیه. من کاملا بهش حق می دم. حتما الان آمادگی شو نداره. آدم باید یه وقتی بچه دار بشه که با تمام وجود بخواهتش. یه سوال گنده هم فکرمو به خودش مشغول می کنه وقتی این چیزا رو می شنوم. این خانون مگه جلوگیری نمی کرده؟؟؟؟؟؟؟
منم حق میدم که آدم توی ی شرایط حساب شده که آمادگیشو داره بچه دار بشه ، اما الان که شده دیگه فرار کردن راهش نیست .
و چون ی زمانی هم بوده که گویا هفته ای ی روز پیش هم بودن اعصاب دوستم از اینکه از همسرش دوره حسابی به هم ریخته بوده و اصلا متوجه دیر اومدن خاله پری نشده بوده و اینجوری بوده که اینجوری شده .
جلوگیریش گویا اورژآنسی بوده
واااااااای:((((
چند روز پیش هم یک یاز دوستای من این کار رو کرد با اینکه بنظرم واقعا شرایطش رو داشت...من اگه برام پیش بیاد هیچوقت این کار رو نمی کنم!
شاید بدنباشه چند تااز وبلاگایی که در این باره خیلی شیرین می نویسن رو بهش معرفی کنی بخونه دلش غنج بره و بچه بخواد...این رو هم حتما خودش میدونه اگه بندازتش شاید بچه دلش بگیره و دیگه هیچوقت برنگرده پیشش و همیشه توی حسرت بچه بمونه!
آره میدونه اما خیلی یکدنده است و همه ش میگه میخوام اینکارو بکنم . حالا خدا رو شکر تا الان هیچ دکتری حاضر نشده این کارو بکنه ولی این دوست لجباز من میگه اگه نشه غیرقانونی انجامش میدم .براش دعا کن که هر چی که صلاحشه پیش بیاد براش
نگرانشم براش دعا کن مهربانو