روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

امنیت

دلخور بود ، نمیدانم شاید حق داشت شاید هم نه  

میگفت تو چون مادری باید بیشتر پیگیر باشی ، بپرسی ، ببینی و بدانی که نوزاد به چه چیزهایی بیشتر احتیاج دارد و چه چیزهایی نه  

اما خب من هم تجربه اولم است ، از دوستانی که تجربه داشته اند پرسیده ام و هر کدام یک چیز گفته اند و من بین انبوهی اطلاعات که گاهی با هم متناقض هم بوده اند گیر کرده ام . 

میگفت اینجا ایران است ، فکر کرده ای ژاپن زندگی میکنیم ؟!  

نه عزیزم ، اینجا ایران است و قیمت هر چیز روز به روز بالاتر می رود ، باید می پرسیدی که نوزاد به چه قطره هایی نیاز دارد، آهن ؟مولتی ویتامین؟ یا هر چیز دیگر .  

من مقصرم که قطره ای که تا دیروز 7000 تومان بوده حالا 30000 تومان است ؟! 

نمیدانم ، توی ذهنم محکمه تشکیل دادم و برای هر دوتایمان وکیل گرفتم تا عادلانه باشد،اما در این محکمه من محکوم نشدم . چون شاید از دید دیگران سهل انگاری کرده باشم اما از دید خودم نه .  

خب گاهی وقت ها بوده که چیزی به ذهنم رسیده که خواستم تهیه اش کنم اما شرایط مالی در آن لحظه اجازه اش را نداده .  

و باز هم می گویم که خب من هم تجربه اولم است و خیلی چیزها را نمی دانم . 

دلخور بود و داشت اخبار نگاه میکرد ، برای لحظه ای از تمام اخبارهای دنیا بدم آمد مثل دوران کودکیم  

کنارش نشستم و گفتم بغلم میکنی ؟ با تمام دلخوریش برایم آغوش گشود ، وقتی در آغوشش جا گرفتم و دست های مردانه اش را روی موهایم حس کردم فهمیدم امن ترین جای دنیا آغوش همراه زندگیت است حتی اگر دلخور باشد .

نظرات 8 + ارسال نظر
گل نسا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:32

سلام شیرین عزیزم :)
امیدوارم که حالت خوب بشه
نمیدونم چی بگم راجع به این پست
حرفات رو خوب میفهمم و یه غم بزرگی توی دلم میشینه
آرزو میکنم شرایط عوض بشه و ما هم بتونیم توی آرامش و به دور از استرس زندگی کنیم و از حقوق طبیعیمون برخوردار بشیم...
تو هم خودت رو ناراحت نکن، خدا بزرگه...بچه دار شدن مسولیت خیلی بزرگیه و من میتونم نگرانی همسرت رو هم درک کنم...اما میدونم وقتی فسقلی تون بدنیا اومد با خودش برکت میاره توی زندگیتون...و پدرش حاضره بخاطر سعادت و رفاه فرزندش همه سختیارو به جون بخره :)
حالا هم بخند...این نی نی هدیه خداست :)

الان دیگه خوبم گل نسا جونم
اما خب نمیشه انکار کرد که زندگی تو جامعه ای که هیچیش دست خودت نیست ، هیچی قابل اعتماد و پیش بینی نیست سخته و فقط با امید به ی آینده ی بهتر که داریم تلاش میکنیم .

بانو یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 http://banoodaily.blogfa.com

آخی.. همین محبت ها رو ببین دیگه.. بدی ها و سختی های زندگی رو شمردن وقت تلف کردنه :*

آره ذوستم ، همش هدر دادن لحظات زندگیه
باید سعی کنیم قشنگیاشو ببینیم

زن کمانگیر یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:53

سلام
کجایی مامان شیرین
خوبی؟
دلم برات تنگ شد

سلام عزیزم
امروز از ۸ صبح کلاس داشتم تا ۷ غروب .الان تازه به حالت داغون اومدم خونه .
مرسی به یادم بودی

لیلی شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:30 http://manamleili.blogfa.com/

چی شده مگه؟ چیکار کردی؟

اتفاق خاصی نیوفتاده ، فقط قیمت همه چیزا داره با سرعت نور و به صورت تصاعدی بالا میره و باید هر چه سریعتر تموم وسایل لازم نی نی رو خرید . فک کن قطره مولتی ویتامین 7 تومنی شده 30 تومن !!!

مهربانو شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:35 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

همینطوری:)خواستم بدونم در جریانه که می نویسی یانه....
آره وقتی کم حرف میزنیم سوئتفاهم بیشتره!

آره دوستم در جریانه که می نویسم .بعد اونوقت میگن زن ها چرا زیاد حرف میزنن.بابا خب اگه کم حرف بزنیم مردا متوجه ذهنیات و افکارمون نمیشن مجبوریم حرف بزنیم تا سوتفاهم به وجود نیاد .

مهربانو شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:04 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

راستی دوستم همسرت اینجا رو می خونه؟

احساس میکنم میخونه ، اما خاموش و بی سر وصدا
چطور مگه؟

مهربانو شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:04 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

واقعا بهترین جا همونجاست....من که بی تعارف تر از اونجا جایی ندارم که آروم بشم...!
اشکال نداره...گاهی وقتا در مورد بعضی چیزا آدم داره همه تلاشش رو میکنه اما از نظر طرف مقابلت هنوز انگار داری کوتاهی میکنی و وقتی دیدگاه اون رو می فهمی جا می خوری و مغزت سوت میکشه ...منم گاهی تجربش کردم. میگم شاید چون اون از درون من و تلاشام خبر نداره و نمی دونه توی ذهن من چی میگذره و منم خیلی چیزا رو به زبون نمیارم!اینطوری میشه! نمی دونم...

آره ، انگار بعضی وقتا افکارتو با صدای بلند بگی سوءتفاهم کمتر پیش میاد . خب منم توی ذهنم خیلی چیزا هست ، همه ش دارم حساب کتاب میکنم و ....اما چون نمیگمشون اینجوری به نظر میاد که سهل انگاری کردم .همه ما زنا تجربشو داریم

زن کمانگیر شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14

خاله تقصیر تو نیست

تقصیر اون از خدا بیخبر هایی که دارن از آب کره میگیرن
خدا ازشون نگذره

خاله ی زمانی پدر من با حقوق خیلی کمتر از الان ما ی خونواده رو خوب اداره میکرد و به تموم خواسته های ما بچه ها هم با روی خوش جواب میداد .
اما الان انگار ی جوری شده که هر بیشتر تلاش میکنی کمتر می رسی
خدا کمکمون کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد