روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

غمانه

وقتی از خواب بیدار شدم خوب بودم .  

اما الان غم دارم ، از پشت ی پرده اشک به زحمت می توانم صفحه مانیتورم را ببینم .  

چه سخت است که بر اساس تار موهایت درباره ات قضاوت کنند .  

چه سخت است که بر اساس رنگ روسری ات درباره ات قضاوت کنند .  

چه سخت است کسی درباره ات قضاوت کند که اصلا نمی شناسیش و نمی شناسدت . و نکته جالب اینکه قدرت دست اوست . 

چه سخت است چون کودکی بی پناه گوشه ای بایستی تا کسانی که ذهنشان فرسنگ ها از ذهن و روح تو فاصله دارد قضاوتت کنند .  

خیلی غم دارم ........... 

خدایا  

تو این جهان را آفریدی پر از رنگ ، پر از زیبایی  

چرا آدم ها به طوسی و مشکی و خاکستری چسبیده اند ؟ 

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

نظرات 9 + ارسال نظر
شاپرک سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 21:41 http://http://shaparak-2.blogfa.com/

واقعا
چقدسخته...

خیلی سخته

فنچ بانو جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:20 http://baghe-ma.blogsky.com

شیرینم امیدوارم اگه خودتون می خواین به زودی و آسونی کار رفتنتون درست شه و از همه این مشکلات راحت بشین...
به امید روزی که این سیستم و آدمای نادرست اصلاح بشن...

فعلا که شرایطش نیست .
منم امیدوارم ی روزی برسه که همه چیز درست بشه و دیگه شاهد تبعیض و خیلی چیزای دیگه نباشیم .

بانو دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:27 http://banoodaily.blogfa.com

والا من موندم اینایی که هی میشینن بقیه رو بررسی میکنن کی وقت میکنن به خودشون برسن پس... ولی چرا ناراحتی آخه؟ اصلا نباید اهمیت بدی بهشون..

همین ، منم موندم کی به زندگی خودشون می رسن . تازه نمی ترسن یکی گنده تر پیدا بشه خودشونو قضاوت کنه؟بهش فکر کردن اون موقع خودشون چه حسی دارن ؟

مهسا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:43 http://lifesequence.blogfa.com

خودم یکی از قربانی های بزرگ قضاوت ادم ها هستم. من را به خاطر چیزی که تو رسانه های جمعی دیدند در مورد حکومتم قضاوت میکنم. یک پست مفصل هم داشتم در این مورد. می دونی اول خیلی غصه می خوردم ولی بعد مبارزه منفی کردم یعنی این که رفتار گفتار برخوردهایم سعی کردم بگم که ایرانی ها همه اونی نیستند که پرچم اتیش می دن سفارت اشغال میکنن و هزار تا کار دیگه
سعی کردم از اونی که هستم نترسم و دیگه هم خودم را تغییر ندم بلکه اتفاقا عقایدم را شفاف تر بیان کنم و در معرفی چیزی که بهش ایمان دارم تلاش کنم. البته همه این ها را سعی میکنم و خدا می دونه که تا چه حد موفق بودم یا نه ؟

منم به خاطر عقاید متفاوتم مورد قضاوت قرار گرفتم و می گیرم و بدی موضوع اینه که کسی قضاوتت میکنه که اصلا باهات آشنایی نداره و به راحتی میتونه کاری کنه که ..........
اما من تلاشمو میکنم و نمیذارم این چیزا باعث نرسیدن به خواسته هام بشه . ما ، مخصوصا زنای ایرانی سرسخت تر از این حرفا هستیم

لیلی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:06 http://manamleili.blogfa.com/

همه ما دچار این پیش داوری ها و قضاوت ها هستیم

چه کنیم با این قضاوتا لیلی

مهربانو دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:28 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

قرار شد به چیزای دیگه فکر کنیم و ذهنمون رو پر نکنیم با اینا...
هدفای جدید داریم:))

هدفای جدیدو پایه ام حسابی

خانم اردیبهشتی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 http://mayfamily.blogfa.com

سلام عزیزم
من به تازگی فهمیدم حجم قضاوت های یک فرد با حجم شعور و درک و فهمش رابطه عکس داره...
کسی که درک داشته باشه سعی می کنه قضاوت نکنه فقط ببینه. که این ربطی به سن و جنسیت و مدرک و موقعیت و قدرت نداره

موافقم
ولی گاهی از این که به حقوق فردی و عقایدت احترام نمیذارن و بر اساس ظواهر قضاوت میکنن خیلی احساس بی پناهی میکنی .
الان دقیقا حس منم همینه
ولی خب کاری نمیشه کرد ما که نمی تونیم همه آدم ها رو عوض کنیم
اگه اعتقاد داریم ی چیزی درسته باید انجامش بدیم

آواز دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 http://radepayezendegi.persianblog.ir

روزهای بی شماری این حس من رو ساعت ها به دل غصه خوردن برده ! روزهای زیادی از خشم همه لحظاته که در عرض چند دقیقه حس کردم باید روسریم رو بکشم جلو ؛ پشت مانتوم رو بکشم پایین ! با پشت دست رژم رو کمرنگ کنم و تاپ تاپ قلبم از استرسی که نمیدونستم از کجاست تحمل کنم ...
میدونم هرچه که بود از نگاه های سنگین بود ....

هنوز هم خوب نشدم ... الان که نزدیکه سه سال ازدواج کردم . با همه دلگرمی و اطمینانی که همسرم بهم میده اما بدون اون با روسری زرد بیرون نمیرم ! وقتی با اون نیستم مانتو های کوتاهم رو نمیپوشم ! نمیدونم ... شاید حس میکنم وقتی با اونم کمتر از قضاوت ها میترسم ....

متنفرم از اینکه این جامعه مارو غم پرست و تاریک رشد میدن

*****
سلام از وبلاگ دوستمون زن کمانگیر اومدم اینجا

سلام عزیزم
خیلی خوش اومدی
نمیدونم چرا این جامعه سنتی به غم و تاریکی علاقه داره
امروز با خودم تصمیم گرفتم دیگه بیرون نرم
میخوام بشینم خونه

زن کمانگیر دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:16

ناز شصت قلمت خاله
حرف دل من رو زدی
خسته ام از سایزها رنگها اندازه ها باید ها و نباید ها
از آدمهایی که نمیشناسیشون اما وکیل و وصی زندگیت هستن

خاله
اصلا خیلی
بیا بریم با هم
بریم ی جایی که هیچ کدوم از اینا نباشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد