روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

تسلیم

وقتی خود را تسلیم خدا میکنم ،  

آنگاه ،  

تازه می فهمم معنای حوادثی را  

که در زندگیم رخ می دهند .  

هر شرایطی که پیش بیاید و من ناگزیر از پذیرش آن باشم  

در واقع  

فرصتی ست مغتنم برای من  

که اعتماد کنم  

و دوست بدارم . 

وقتی که می ترسم چیزی را به تو ببخشم  

ناگهان یادم می آید :  

هر آنچه که دارم عاریتی ست و از آن خودم نیست .  

بدنم ، دارایی هایم و تمام زندگی ام ؛ آنچه گمان میکردم مال خودم است ،  

مال من نیست  

مال خداست .

نظرات 4 + ارسال نظر
مهسا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:01

امیدوارم که حالت خوب باشه شیرین جون.
یک خبری بده رفتی دکتر

خدا همیشه با ماست ما گاهی شاید جایی یادمان می رود

دقیقا ، ما به خاطر انسان بودنمون فراموشکاریم و یادمون میره چشمای مهربون خدا همیشه مواظب ماست و کافیه دستامون رو به سمتش دراز کنیم تا با مهربونی دستمون رو بگیره .

لیلی دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:10 http://manamleili.blogfa.com/

خیلی خوب بود.
اینجوری چقدر آدم آرامش خواهد داشت.

حضور خدا توی قلب آدم همه ش میشه آرامش

مهربانو دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:15 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

اینجوری فقط آدم آروم میشه...کاش توی لحظه های سخت هم یادمون بمونه...

وقتی به خدا اعتماد میکنی آروم میشی و احساس میکنی پشتت به وسعت وجود خدا محکمه

فنچ بانو دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 http://baghe-ma.blogsky.com

آخی عزیزم چی شدی؟ ایشالا که چیزی نیست... دعا می کنم زودی پوستت خوب بشه...
دوستم:*****

دقیقا جایی که پلاک گردنبند بوده اندازه ی کف دست انگار سوخته ، تاول زده و قرمز شده و بی نهایت درد میکنه و می سوزه .
ممنون دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد