روزانه های ما سه نفر
روزانه های ما سه نفر

روزانه های ما سه نفر

مهمونای اصفهانی امروز صبح رفتن .... دلم براشون تنگ شد . خیلی بده که آدم از دوستاش دور باشه و نهایتش در سال دو یا سه بار همدیگه رو ببینن .

سابقه این دوستی به سال اول دانشجویی برمیگرده، یادمه اولین بار وقتی از راهروی خوابگاه رد میشدم صدای زنگ داری رو شنیدم که داشت آهای مریم نازم فریدون رو می خوند ... جذب صدا شدم و کنجکاو شدم صاحب صدا رو ببینم و همون لحظه در اتاق باز شد و دختری بیرون اومد که برخلاف دیگران موهاشو نبسته بود ... موهای بلندی داشت و چهره ای سبزه ... قیافه اش محکم بود و استوار، بهش لبخند زدم و گفتم صدای قشنگی داره، خندید فکر میکرد سر به سرش میذارم .... و اینجوری دوستیمون شروع شد، عاشق بود و از نظر من محترم ... منم پایه اش شدم برای هموار کردن مسیرش

واقعا عاشق بود و همه سختی ها رو به جون خرید اما ی ذره هم از تلاشش برای رسیدن به عشق زندگیش کم نشد و حالا خدا رو شکر زندگی آرومی دارن.... و هر بار که همدیگه رو می بینیم هی اصرار که شیرین بیا اصفهان، پیش هم باشیم و من هی وسوسه برای رفتن.

شهری که هستم با وجودی که با فرهنگش آشنا هستم اما انگار شهر من نیست .... اینجا نمی تونم خودم باشم . خود واقعی ام هر روز زیر نقاب قایم میشه و من با شیرینی که من نیستم از خونه بیرون میرم. این بار دوست بدجور روی مخم رژه رفت و موعظه کرد و راهکار داد که چرا اینجایی؟ و حالا منم با ی عالمه دغدغه جدید و علامت سئوال و ....

خودم هم میدونم من آدم این مدلی زندگی کردن نیستم

از کجا به کجا رسیدم ......... از دلتنگی برای دوست رسیدم به دلتنگی برای شیرین واقعی درونم

نظرات 1 + ارسال نظر
پژمان دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 13:23 http://lahzelahzeomrman.mihanblog.com

خیلی خوبه که آدم اینطور دوست هایی داشته باشه. من با اینکه دوستان زیادی دارم ولی تا حالا نشده یه دوستی صمیمی رو تجربه کنم. البته صمیمیت از نظر فاکتورهای خودم. آرزوهای بلند داشتن خیلی خوبه ولی قدر داشته ها رو دانستن بهتر از اونه.مراقب باش داشته هات رو با چیزی که تجربه ای از اون نداری از دست ندی

دوست صمیمی خیلی خوبه ... و این دوستا از نوع با معرفتش هستن خیلی جاها توی دوستیمون و موقعیت های سخت معرفت گذاشتن اما بدیش اینه که از همدیگه دوریم . ... من همیشه از وجود داشته هام لذت بردم و شاکر بودم اما وقتی جایی باشی که نتونی واقعی باشی و مداوم باید نقاب داشته باشی آروم آروم روحت فرسوده میشه .... این مدلی زندگی کردن خیلی سخته
ممنون که وقت گذاشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد