آتیش ... بابا .... نون

تموم ماشین هاشو چیده روی بخاری .... شانس آوردم زود رسیدم

میگم نیکان این چه کاریه ... بخاری آتیش داره؛ داغه اگه دستت بهش بخوره اوف میشه

این پا و اون پا میکنه و میگه : آتیش ... بابا .... نون

گویا دیده که همسر نون گذاشته روی بخاری گرم بشه .......

همچین وروجکی داریم ما

نظرات 2 + ارسال نظر
پژمان چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:32

مواظب این نی نی خواهری ما باش

چشم ... حتما

بانوی تابستان سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:18

الهی قربونش برم من!!!!!!!
مرسی شیرین جونم که هنوزم می یای و بهم سر می زنی! خدا می دونه منم دلنوشته هات رو می خونم اما خاموش می یام و خاموش می رم! خیلی خیلی ازت ممنونم که بیادمی دوست گلم

خدا نکنه دوستم
خواهش میکنم عزیزم ... منم همیشه می خونمت اما گاهی خاموش
من همیشه به یادت هستم مگه میشه فراموشت کنم بانو جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد