-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 21:20
برای اولین بار در طول این هفت سال احساس میکنم دارم کم میارم فشار مالی فشار روحی دل نگرانی هایم برای نیکان بلاتکلیفی کاری ام نبودن تو و حمایتت روزهای سختی دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 مهرماه سال 1392 17:41
دیروز اول مهر بود چقدر منتظر این روز بودم عاشق این روزم ؛ از بچگی دوستش داشتم صبح نیکان رو آماده کردم و بردمش مهد نمیدونم مربیش توی صورتم چی دید که گفت " نگران نباش ، چون نیکان از همه کوچیکتره بیشتر از همه هم ازش مواظبت میکنیم " این حرفش دلم رو آروم کرد اما ظهر وقتی رفتم دنبالش دور چشماش قرمز بود از شدت گریه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 14:55
در حال گردگیری روح و روانم هستم دارم سعی میکنم گرد و غبار روحم رو بگیرم اما چه سخته وقتی کوچکتر بودم و سنم کمتر بود چه راحت تر می بخشیدم و روحم رو از زیر بار دلخوری ها راحت میکردم اما انگار هر چی سنم بالاتر میره این کار سخت تر میشه چرا؟ چرا من اینقدر زودرنج شدم ؟ چرا اینقدر همه چیز رو سخت میگیرم ؟ سخته ، اما من می...
-
برای نیکان
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 04:42
شب از نیمه گذشته ، تب داری دلبندم من هستم آرام و آسوده بخواب من تا هر کجا که بخواهی ، تحت هر شرایطی کنارت هستم عاشتم و تنهات نمیذار ***امروز واکسن شش ماهگیت رو زدی و صرفا جهت ثبت در تاریخ 9/300 وزنت بود 72 سانت هم قدت *** ساعت 6صبح ، همینطور که روی پاهام خوابوندمت نشسته هم چرت میزنم و هم وب گردی میکنم . دوستت دارم...
-
قدرت دنیای مجازی + تشکر
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 17:07
روزی که پست بابا قدرت دارو ندارد ! مهربانو ی عزیز را خواندم ،دلم گرفت برای پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان که دوران بازنشستگی شان را باید با قرص و دارو و بیماری سپری کنند . پارکینسون بیماری سختی است ، دادا هم پارکینسون دارد و چقدر طول کشید تا با داروهایش انس پیدا کند خدا میداند، کلا زن خجالتی است و لرزش دستش خیلی برایش...
-
زمزمه های مادرانه
شنبه 29 تیرماه سال 1392 12:26
مادر خوبی نیستم درست است که صبوری میکنم در برابر خواسته های وقت و بی وقت وروجک درست است که همیشه اول وروجک برایم اولویت دارد اول غذای نیکان اول خواب نیکان اول آرامش نیکان اصلا همه چیز اول نیکان اما این روزها سراسر وجودم دلخوری است ریزتریت ها را می بینم و دلگیر می شوم چگونه در کنار دلبندم دراز بکشم و سرش را روی سینه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 تیرماه سال 1392 10:54
انگار همه صبرم برای نیکان است. صبوری ام برای اطرافیانم تمام شده دیشب شاید عجولانه تصمیم گرفتم پیوند خونی با آدم ها شاید تنها چیزی است که پاک نمی شود و از بین نمی رود . دلتنگم ،برای دیدن مادربزرگم دلتنگم شاید فرصت دوباره ای برای دیدنش نباشد.
-
دخترانگی
شنبه 15 تیرماه سال 1392 12:36
اینترنت خانه قطع شده و من دست به دامان شکیبا و هی بوسش میکنم و نازش میکنم تا گوشی اش را که اینترنت دارد امانت بگیرم چتد روز گذشته را ور دل مامانم بوده ام و کلی کیف کرده ام. نیکان بزرگتر شده و دیگر نیاز به مراقبت تمام وقت ندارد و من می توانم علاوه بر مامان نیکان بودن دختر مامانم باشم . هی با مامان بازار برویم و خرید...
-
عروسی
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 09:33
عروسی ته تغاری خانواده همسر هم به خوبی و خوشی برگزار شد . " جای بابا حاجی خیلی خالی بود " بعد از تمام شدن مراسمات و آوردن عروس به خانه ؛ یاد شش سال پیش افتادم که خودم عروس بودم . جمع همان جمع قدیم بود و جالب اینجا بود که همه هم یادشان بود که شیرین چند سال پیش را یادت هست ؟ هیچ کس باورش نمی شد شش سال گذشته و...
-
crazy_stupid_love
جمعه 7 تیرماه سال 1392 17:35
هیچی نمیگم در موردش فقط ببینین و کلی لذت ببرین .
-
دنیای رنگارنگ
جمعه 7 تیرماه سال 1392 16:47
چند ماه پیش وقتی صفحه مدیریت وبلاگم رو باز میکردم کلی حرف برای گفتن و نوشتن داشتم اما الان نمیدونم چه اتفاقی برای دهنم افتاده ؛ بازم حرف دارم اما نمی تونم بنویسمشون دچار خود سانسوری عجیبی شدم که باعث میشه یهو همه چیز از ذهنم بپره و چیزی برای نوشتن نداشته باشم . دختری رو دیدم که موهاشو صورتی کرده بود ؛ فوق العاده بود ....
-
آدم های خوب
جمعه 7 تیرماه سال 1392 16:09
مردم می گویند : آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید . اما باید اینگونه باشد ؛ خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آنها رانادیده بگیرید . هیچ کس کامل نیست .
-
رنسانس
جمعه 7 تیرماه سال 1392 12:59
نیاز به یک رنسانس داریم تا اوضاعمان از اینی که هست کمی بهتر شود در دور باطل قرون وسطا گیر کرده ایم و تنها شاید یک رنسانس فکری بتواند از این دور باطل درمان بیاورد .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 19:34
اهالی بلاگفا چرا هر چی نظر میذارم براتون نیست؟ چرا ثبت نمیشه نظرام ؟
-
برای نیکان
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 14:14
برای ثبت در تاریخ قد 70 سانتی متر وزن 8/400 دور سر 42 سانتی متر
-
برای نیکان
شنبه 1 تیرماه سال 1392 16:24
اوقاتی که با تو هستم یا لحظاتی که به تو فکر میکنم هیچ چیزی در دنیا نمی تواند فکرم را بخود مشغول کند یا شادیم را زایل کند .
-
از حال بد به حال خوب
شنبه 1 تیرماه سال 1392 16:22
-
چی بپوشم
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 16:06
دوستای عزیزی که منو دیدین خواهشا کمک تا 10 - 12 روز دیگه عروسی برادر همسریه و من نمی دونم چی بپوشم عروسی قاطیه ، ی لباس می خوام که پوشیده باشه و البته تپلی ام رو هم نشون نده این چه عذابیه برای ما زنها ؛ چی بپوشم ؟ چی بپوشم ؟ راه می اندازیم قبل از هر مهمونی و عروسی اونوقت آقایون کت و شلوار می پوشن و خیال راحت هی میگن...
-
برای نیکان
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 14:50
وقتی از خواب بیدار میشی دور و برت رو نگاه میکنی اگه من یا بابایی نباشیم گریه میکنی اما به محض شنیدن صدای ما آروم میشی و وقتی بهت می رسم و بغلت میکنم لبخند می زنی و میخندی عاشششق خنده هاتم
-
عصبانی ام
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 11:34
-
ابهام پیش رو
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 11:32
-
این روزهای من
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 11:02
-
الوعده وفا
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 19:37
-
برای نیکان
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 13:59
وقتی موقع شیر خوردن با چشمای بزرگ و قشنگت به من نگاه میکنی و میخندی و با دست های کوچکت انگشت اشاره ام را میگیری و باهاش بازی میکنی آن لحظه من سرشار از شادی ام و خوشبخت ترین انسان روی زمین
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1392 13:00
روزها و لحظات پر استرسی رو میگذرونم تکلیف خیلی چیزها معلوم نیست نیکان وروجک تر شده و بهانه گیرتر امتحانها نزدیک هستن و کار عملی ها انجام نشده و نوشته نشده و درسها خوانده نشده کاش این ترم مرخصی میگرفتم جز همسر کسی همراه و یاورم نیست خدا میخواد میزان صبر و توانم برای حل مشکلات رو محک بزنه و می بینم که داره از اون بالا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 17:13
خسته ام به اندازه دو سال خسته ام کوهی از کتاب و جزوه نخوانده دارم و نیکان بهانه گیر چرا تا سینه را می بینی گریه میکنی ؟ چرا شیر مامان رو نمیخوری ؟ اون همه درد زخم سینه رو تحمل کردم که تو شیر مامانو بخوری حالا بهانه گیر شدی و سینه نمیگیری و شیر نمیخوری ؛ چرا آخه ؟ وقتی گریه میکنی و به هیچ طریقی آروم نمیشی دلم میخواد...
-
برای نیکان
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 17:31
کوچولوی دوست داشتنی تازگی یاد گرفتی غلت بزنی " درست نوشتم ؟!" و بچرخی دست هاتو تازه پیدا کردی و تا فرصت پیدا میکنی میاریشون بالا و نگاهشون میکنی خنده هات ارادی شده و به صورت من و بابایی لبخند میزنی و با این کارت همه وجودمون رو پر از شادی میکنی وروجک مامان ؛ دیگه طعم ها رو تشخیص میدی و شیرخشکت رو نمیخوردی چون...
-
نظرسنجی
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 16:43
با اجازه لیلی عزیز از بازی نظر سنجی لیلی خوشم آمد تصوراتتان از ظاهرم بگویید یا به طور کلی توصیفم کنید ؛ میخواهم بدانم در ذهنتان چه شکلی هستم . بعد که عکسم را گذاشتم خودتان مقایسه کنید .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 01:07
سرهایمان را به هم نزدیک کرده ایم و آهسته آهسته پچ پچ می کنیم و هر از گاهی نگاهی به نیکان می اندازیم که نکند بیدار شود از سر و صدای ما . یاد روزهای نوجوانی ام می افتم که با دختر عمه ام هر وقت به هم می رسیدیم تا صبح پچ پچ می کردیم و با تذکر بزرگتری که از پچ پچ ما خوابش به هم ریخته بود خنده مان می گرفت و سرمان زیر پتو می...
-
سفر پر ماجرای کودک
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 11:41
کتاب سفر پر ماجرای کودک ، شما را به سفری می برد که خودتان زمانی آن را طی کرده اید و اکنون یا در آینده نیز آن را همپای فرزندتان طی خواهید کرد . این کتاب ؛ سیر رشد و تحول انسان را از زمان تشکیل نطفه تا پایان دوره نوجوانی در ابعاد جسمی ، هیجانی ، شخصیتی و اجتماعی ، بر اساس آخرین یافته های علمی بررسی می کند . شما در این...